۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه
سرزمين گمشده

در سرزمين من
نشانه هاي بهار و پرندگان كوچك را به هدف هاي دور دست ترجيح مي دهند.
حقيقت كنار شمعي چشم براه سپيده دم است.
در سرزمين من
از آدم به هيجان آمده پرسش نمي كنند.
روي قايق واژگون شده، بدخواهي سايه نمي اندازد.
سلام اجباري در سرزمين من ناشناخته است.
در سرزمين من
تنها چيزي را قرض مي كنند كه بتوان بيشتر پس داد.
روي درختان سرزمين من برگ هست
و شاخه ها آزادند كه بار ندهند.
در سرزمين من مردم تشكر مي كنند.
(شعر از : پل الوار)


سرزمين گمشده

هنوز هم در دنيا سرزمين هايي وجود دارند كه كشف نشده اند و رازهاي آن ناشناخته مانده است.
انسان هايي به دنيا آمده اند دور از چشم دنيا. با پيامي متولد شده اند براي كشف سرزمين هاي ناشناخته.
درون آن سرزمين كه از هياهوي شهر و ترافيك و چراغ هاي قرمز دور است. مردماني زندگي مي كنند با تشابه شخصيت هاي افسانه اي. مي شود لاي كتاب ها آن ها را يافت سبز سبز.مردمانش در آغوشت مي گيرند گرم گرم.
در آن سرزمين به خود نزديك مي شوي و از خود بودن دور. گاهي به خود و افكارت شك مي كني. علت ترديد به آن دليل است كه تو با خود روبرو مي شوي و نمي تواني در ذهنت دروغ ببافي و بر زبان بياوري.
با مردمان بزرگي روبرو مي شوي كه فقط يك كودك به نظر مي رسد كه روي تخت خوابيده اند.
همه چيز در آن جا از فرم طبيعي كه انسان ها براي خود ساخته اند خارج است. زمان و مكان آنجا
بي معني است. آن ها راه و رسم همه چيز را مي دانند. مي توانند براي تو معجزه ها را نشان دهند. مي توانند براي تو مانند يك كودك شير خواره باشند يا مادر و پدري دلسوز كه تو را عميقا دوست دارند.
تو در كنار آن ها شاد هستي و چشمانت مي خندد. اين معجزه موجودات افسانه اي است. موجوداتي كه انسان ها به خاطر شكل ظاهري، آن ها را ترك كرده اند و درونشان را ناديده گرفته اند. پس علت خوشحالي و شادي چيست. سوالي كه هر كس از خود مي پرسد و شايد به نوعي در خود و وجودش به آن مي رسد.
در سرزمين سبز انسان هايي هستندكه آن جا را كشف كرده اند. يكي از آن ها مردي كه هميشه لبخند بر لب دارد. از ديدنت هميشه خوشحال مي شود؛آقاي جراحي مدير توانبخشي نمونه است.
تمام تلاشش ايجاد محيطي آرام و سرسبز براي مردمان آن جا است.دومين آن ها آقاي مجيد رضا است. مردي با دل بزرگ و فراخ كه براي ساكنان سرزمين حاضر است هر كاري انجام بدهد. مي تواني صداي آوازش را كه براي بچه ها از دل و جان مي خواند بشنوي.
و ديگري آقاي بنايي استاد موسيقي بچه ها است. روزهاي دوشنبه و پنج شنبه از وجودش نت جاري مي شود و در دل بچه ها مي نشيند. مي تواني آوازشان را در مراسم و جشن هايي كه در مركز برپا مي شود را شنيد.
و مادريارها و مددكاراني كه در آن مركز هستند. هر كودك چندين مادر مهربان و زيبايي دارد كه هيچ وقت تركشان نمي كنند.
از ديگر عزيزاني كه هر كدام نقش مهمي در آن سرزمين به عهده دارند؛ آقايان احمد شيباني، افشين رضا، حسين ملا حسين آقا، بهرام سلطاني، مجيب رضا و خانم ها محمودي، عليزاده، حبيبي، ظفري و ديگر عزيزاني كه نامشان را نمي دانم ياد مي كنم.
اين انسان هاي بزرگ در خدمت آن سرزمين هستند كه آن جا را زيباتر و سبز تر كنند. در آخر نوشته ام مي گويم من هنوز جمله اي در وصف آن سرزمين و مردمانش و انسان هايي كه نگهبان آن سرزمين هستند چيزي ننوشته ام. هر چه هست بايد خود ببينيد.
آدرس مركز توانبخشي نمونه: جاده قديم كرج. سه راهي شهريار بعد از سعيد آباد.
تلفن مركز: 2275188-0228
شماره حساب مشاركت هاي مردمي: 4454 بانك ملي شعبه محموديه كد222
نوشته شده توسط نگار تقي زاده. بهمن هشتاد و هفت/ عكاس جواد آتشباري.






















برچسب‌ها: