۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه
اسم من راشل کوری است
شاید انسان با واژه تغییر بیشتر از سایر موجودات در ارتباط باشد و اگر تغییر را بر پایه شرایط بنا کنیم آیا باز هم معنی خود را حفظ خواهد کرد؟
وقتی مستندی که درباره راشل کوری ساخته شده بود را نگاه می کردم از خود پرسیدم آیا اگر در فلسطین چنین شرایطی پیش نمی آمد آیا راشل هنوز هم زنده بود؟
اولین سوالی که وقتی با چنین افرادی مواجه می شویم در ذهن شکل می گیرد ؛ولی به نظرم در دنیایی که انسان در آن نقش آفرینی می کند مملو از شرایط است و این انسان هایی مانند راشل کوری است که نمی توانند آنرا بپذیرند و بر علیه شرایط به پا می خیزند حتی اگر جانشان را از دست دهند.
همیشه وقتی به افرادی که رسالت آنها جلوتر از خودشان است می اندیشم این جمله را با خود می گویم که بیشتر شبیه یک داستان کوتاه است:
او وقتی اخبار مربوط به جنگ را در تلویزیون تماشا می کرد می توانست مانند میلیونها انسان دیگر کانال را عوض کند شاید برای مدتی اندوهگین می شد ولی چای اش را که سرد شده بود را سر می کشید چراغ را خاموش می کرد و به تختخواب می رفت تا شبی دیگر را پشت سر بگذارد ولی او این کار را نکرد.

راشل کوری( ۱۰ آوریل ۱۹۷۹ - ۱۶ مارس ۲۰۰۳) عضو آمریکایی جنبش اتحاد جهانی که در طول (انتفاضه الاقصی )به عنوان یکی از فعالان این جنبش به نوار غزه رفت. راشل هنگامی که بولدوزر نیروهای اسرائیل در نوار غزه قصد تخریب خانه‌های فلسطینیان را داشت و وی می‌خواست راه بولدوزر را سد کند، توسط بولدوزر زیر گرفته شد و کشته شد.

راشل کوری فرزند کریگ و سیدنی کوری در المپیای واشنگتن بزرگ شد. از دبیرستان کپیتال فارغ التحصیل شد و سپس در دانشگاه اور گرین استیت کالج تحصیلات خود را ادامه داد. او در ابتدای ورود به دانشگاه به عضویت جنبش اتحاد جهانی درآمد.

پس از فارغ التحصیلی به منظور شرکت در تظاهراتی که از سوی این جنبش برگزار شده بود به خاورمیانه، منطقه نوار غزه مسافرت کرد.
پس از حضور در غزه دوره آموزش دو روزه مقاومت غیر خشونت آمیز و سپر انسانی را گذراند. در ای میل‌هایی که به خانواده اش فرستاد، مسایلی را که شاهد آن بود شرح داد و از ناامیدی خود در مورد آنها سخن گفت. در ۱۴ مارس ۲۰۰۳ در مصاحبه با شبکه خبری میدل ایست گفت:

احساس می‌کنم که شاهد نابودی سیستماتیک توانایی مردم برای بقا هستم. گاهی اوقات هنگام شام خوردن با مردم هستم و حس می‌کنم که انبوهی از تجهیزات نظامی اطراف ماست و قصد نابودی مردمی را دارند که با آنها در حال صرف شام هستم.
اطلاعات برگرفته از ویکی پدیا
سایت راشل کوری:
www.rachelcorrie.org
بیست بهمن ماه هشتادونه






برچسب‌ها:

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه
امروز کدامین روز از روزهاست که اینگونه سرد و خالی است. پرنده ای که همیشه دانه اش را از کنار پنجره ام بر می چید امروز نیامده. پستچی که نامه را ساعت هفت صبح می آورد امروز دیر کرده. داخل روزنامه خالی از هیچ حرفی است. قتل و جنایت،تجاوز.
روزنامه با این تیترها هم بی رونق مانده است. چای سرد را سر می کشم. به چه چیزی باید فکر کرد. چه چیزی انسان و روزنامه و چای را گرم می کند؟

شانزده بهمن هشتادونه
۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه
وقتی در باز شد برگشتم و نگاهش کردم.
مردی حدودا پنجاه ساله بود با پالتوی خاکستری و صدایی که به نظر می رسید برای او نیست.صدایی که شاید سال ها بود به گوش کسی نرسیده بود.به ویترین کتابفروشی اشاره کرد و نام کتابی را گفت.
شاید نام کتاب یا چهره مرد یا هردو باعث شد که بیشتر به او توجه کنم.
در حالیکه دستانش می لرزید کتاب را باز کرد و ورق زد چند سطری خواند ، دوباره ورق زد و چند سطر دیگر خواند وقتی به آخرین صفحه کتاب رسید بدون هیچ حرفی کتاب را روی میز گذاشت و از کتابفروشی بیرون رفت.
انگار که بخواهد آخرین شانس خود را امتحان کند و دلیلی برای آنچه که در ذهن داشت و در طول زندگی به دنبال آن بود را بیابد، هنوز هم فکر می کنم که یک کتاب بتواند زندگی یک انسان را تغییر دهد.

دوازده بهمن هشتادونه