۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه
یک تکه نان برای غم یا یک تکه غم برای نان
دیگر مدت ها است که خواب نمی بینم.بیدار شده و چشم باز کرده ام و دیده ام که امروز بدتر از دیروز است.
دنیا همین است که بود فقط برای مدتی فکر کردیم که معجزه ای اتفاق افتاده و حالا هیچ اتفاقی نیفتاده که هیچ بلکه دیگر هیچ چیز سر جای خود نیست. انتظار بدتر از این نیزمی رود ولی معنی بدتر از این را هم نمی توانم درک کنم بدتر یعنی شانس بیاوری که زنده خواهی ماند و از بین نخواهی رفت. آنهم معلوم نیست شاید امروز نباشد ولی فردا ..
منتظر بودم با مطلبی برگردم که خبر یا نویدی از حرکتی می داد ولی انگار من بیهوده به انتظار نشسته ام. فعلا داستان هایم و کتابم هم همچنین در انتظار انتظار موقعیت مناسبی برای چاپ شدن قرار گرفته اند.
جایی که غم مردم به دست آوردن یک تکه نان است نوشتن از غم مردم برای به دست آوردن نان در درجه های بعدی قرار می گیرد.
به قول برشت کسانی که در اول صف ایستاده اند خواهند مرد و کسانی که در آخر صف نیز ایستاده اند ،اگر می خواهی به خانه برگردی در وسط صف بایست.
چهارده شهریور هشتادو نه