تا بشویم زدل ابر غم را در سر من هوای شراب است باده ام گرنه درمان درد است مستی ام گر نه داروی خواب است با دلم، خنده جام، گوید: پشت این ابرها آفتاب است. شعر:فریدون مشیری
ایران شناس بزرگ ایران از میان ما رفت.امروز صبح در تشییع پیکر ایرج افشار این بزرگ نامی،ایران شناس این سرزمین همه آمده بودند با هر نگاهی و اندیشه ای. مهم آمدن بود و بس. چرا در چنین زمان هایی با هم مهربان می شویم چرا نگاههایمان را به رخ نمی کشیم چرا از بدی ها نمی توانیم سخن بگوییم چرا می خواهیم یکی شویم؟ چون امروز تنها صحبت از ایرج افشار نبود صحبت ایران و ایرانی بود.آنجا بود که وقتی جمله" چو ایران نباشد تن من مباد" را آقای محقق داماد بیان کرد شوق وگریه در هم آمیخت و همه یک صدا شدند و یک دست. به یاد ایرج افشار و ایرانی آباد روحش شاد ویادش گرامی بیست اسفند هشتادونه نویسنده و عکاس:جواد آتشباری
تو می گویی: مدتی دراز امیدوار بودم.دیگر نمی توانم امیدوار باشم. به چه امید بسته بودی؟ به این که جنگ آسان است؟ این سخن درست نیست. روزگار ما از آنچه می پنداشتی بدتر است. برتولت برشت هفده اسفند هشتادونه
هشتم دي ماه 63 در تبريز به دنيا آمدم
در يازده سالگي شعر ميگفتم وقتي هجده سالم شد به نوشتن فيلمنامه پرداختم
ولي انگار چيزي كم بود و با شروع داستان نجات يافتم
زندگي با جواد آتشباري دنياي پر از تصوير برايم آورده است