شايد اين اتفاق زماني افتاده باشد كه آرزوهاي مردم تحقق نيافت و به قول شاملو مادران هنوز در فراغ عزيزشان سر از سجده بر نداشته اند. منظورم فراموشي است؛يازدهم مهرماه سالگرد عمران صلاحي بود. مي دانستم ولي فراموش كرده بودم.اين روزها شايد خيلي چيزهاي ديگر را هم فراموش مي كنيم. شادي ها،خنده ها و كم كم اميدهايمان را. همه چشم دوخته به جايي، گوش سپرده به نقطه اي تا خبري برسد بلكه معجزه اي بيفتد، آن رفته ها كم كم برگردند و دوباره خود را احساس كنيم. مگر مي شود عمران عزيز تو را فراموش كرد،تو در ما هستي و به قول خودت دستان ما در خاموشي به ده زبان با هم سخن مي گويند. نوشته شده توسط نگار تقي زاده/سيزدهم مهرماه هشتادو هشت
هشتم دي ماه 63 در تبريز به دنيا آمدم
در يازده سالگي شعر ميگفتم وقتي هجده سالم شد به نوشتن فيلمنامه پرداختم
ولي انگار چيزي كم بود و با شروع داستان نجات يافتم
زندگي با جواد آتشباري دنياي پر از تصوير برايم آورده است
matalebet jaleb hastan
kheili khobe ke be fekre digaran hasti
salamt bashi
saber