امروز کدامین روز از روزهاست که اینگونه سرد و خالی است. پرنده ای که همیشه دانه اش را از کنار پنجره ام بر می چید امروز نیامده. پستچی که نامه را ساعت هفت صبح می آورد امروز دیر کرده. داخل روزنامه خالی از هیچ حرفی است. قتل و جنایت،تجاوز. روزنامه با این تیترها هم بی رونق مانده است. چای سرد را سر می کشم. به چه چیزی باید فکر کرد. چه چیزی انسان و روزنامه و چای را گرم می کند؟ شانزده بهمن هشتادونه
هشتم دي ماه 63 در تبريز به دنيا آمدم
در يازده سالگي شعر ميگفتم وقتي هجده سالم شد به نوشتن فيلمنامه پرداختم
ولي انگار چيزي كم بود و با شروع داستان نجات يافتم
زندگي با جواد آتشباري دنياي پر از تصوير برايم آورده است