۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه
افسانه اي به نام جومونگ

اين روزها اتفاقات و حوادث كم نيستند كه هر كدام تبديل به افسانه يا اسطوره بشوند.
شنيدن و ديدن وقايع اخير به مانند افسانه اي مي ماند كه در كتاب هاي تاريخ نوشته و خوانده مي شود. اگر فرض كنيم زمان آن ها ديگر سپري شده و كتاب ها خاك خورده؛سخت در اشتباه هستيم.تاريخ گذشته بار ديگر تكرار مي شود.
در ميان راه هاي سياه و افكار دود گرفته افسانه اي رشد كرده به نام جومونگ.
جومونگي كه رهبر شده، امور را به دست گرفته و مخاطب را به هر سو مي كشد.
گاهي با خود مي گويم اي كاش جومونگ يك تخيل بود؛ ولي نه.
جومونگ ها وجود دارند و ادامه پيدا مي كنند. هر چه بيشتر مي شوند و تكثير مي يابند چراغ هاي اميد و روشنايي كم رنگ تر مي شوند.
جومونگي كه شايد نداند به خاطر از دست ندادن سكانس هايش كودكي چهار ساله در تاريكي از ترس و وحشت جان باخته و يا نگهباني به علت غفلت بره هاي خود را از دست داده.
آيا بايد در انتظار بنشينيم تا ببينيم جومونگ ها چه چيزهايي را از ما خواهند گرفت؛و چرا هيچ وقت هيچ افسانه اي، نداشته هايمان را به ما پس نداده است؟
نوشته شده توسط نگار تقي زاده / دوازده شهريور هشتادو هشت

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه
نوشتن در اين روزها خيلي سخت است.زماني كه تصميم به نوشتن مي كني هزاران موضوع پر از گره در مقابلت ظاهر مي شوند و تو نمي داني به كدام مسئله بپردازي.
روزها را در سكوت پر تلاطم مي گذرانم؛وقتي از بزرگان نا اميد مي شوم به كودكان پناه مي برم.
جمله يك دختر دوازده ساله كه در دفتر خاطراتش نوشته بود با عث شد تا يكي از گره ها باز شود.
-وقتي غمگين هستم احساس مي كنم به مانند غنچه اي هستم كه دلش نمي خواهد باز شود.
ما هم غمگين هستيم ولي مي توانيم به مانند اسماء و ضحي از پس سياهي ها نقاشي هاي رنگي بكشيم؛ خود و ديگران را شاد كنيم.
تنها دليل نقاشي هاي پر از رنگ اميد است. اميد به پيروزي و شادي كه در انتظار آن هستيم.
نوشته شده توسط نگار تقي زاده/ده شهريور هشتاد و هشت
نقاشي ها به ترتيب ضحي پسران و اسماء مير اسماعيلي



برچسب‌ها: