۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه
چرا هيچ كس و هيچ چيز جاي خود نيست!

وقتي سياست در زندگي،هنر و ناني كه مي خوريم رخنه مي كند نتيجه اي جز اين كه همه كس را همه جا ببينيم نيست.مدت هاست مي خواهم درباره معضلي كه به وادي هنر رسوخ كرده و با گذشت زمان آنرا به ورطه نابودي كشانده بنويسم.
براي كساني كه هنر را به مثابه هنر مي بينند و هميشه سعي كرده اند خود را از مافيايي كه گريبان هنر را گرفته دور بمانند پرداختن به رشته مورد علاقه شان خيلي سخت است،چرا كه هر صنفي تعدادي را دور خود جمع كرده و همه گروه به مانند قانوني بي هيچ تبصره عمل مي كنند و اگر بخواهي وارد آن جمع بشوي يا بايد به مانند آنها باشي و تفكر كني و يا در حاشيه كار كني و اگر هم هنري كه ارائه مي كني خوب باشد به عنوان حاشيه نشين باقي خواهي ماند تا روزي كه اين طلسم شكسته شود.
از سينما،عكاسي، موسيقي و كاريكاتور گرفته تا داستان نويسي و شعر؛ همه به اين سنگ چيني دور خود تا ديوار كشي آلوده شده اند.چيزي كه دل آدم را به درد مي آورد اين است هر كس كه در رشته اي به نامي رسيد خود را در تمام زمينه ها به چالش مي كشد. آيا واقعا ارزش هنر به قدري نزول كرده كه بتوان بدون هيچ تفكري و فقط به خاطر سرگرمي بدان پرداخت و اگر در همان چند قدم اول نامت را به جايي بالاتر نرساند آنرا كنارگذاشت. به مانند مد كه هر روز رنگ عوض مي كند تو هم هنر را به هر سو بكشي بدون هيچ نتيجه اي.
پس چرا اينهمه هنرمند نتوانسته اند رسالت هنر را به جا بياورند و آنرا براي مردم تبديل به فرهنگ كنند. در كشوري كه آمار فيلم ديدن و كتاب خواندن به قدري پايين است كه به هر نوشته و تصويري هنر مي گويند.
در اين قسمت نياز دارم تا وا‍‍ژه سياست را وارد كنم تا دليل بر اين موضوع كه غير از نام چند نفر كه هر روز تكرار مي شوند و حتي به جايي رسيده كه سعي مي كنند بينال و جشنواره هايي كه در كشور هاي خارج برگزار مي شوند را از ديد هنرجويان و كساني كه در اين زمينه فعاليت مي كنند دور نگه دارند .پس رسالت هنرمند بودن كجا رفته؟
مگر جز اين است كه هنرمند سعي مي كند در وهله اول كشور خود و بعد دنياي اطرافش را تغيير دهد و فرهنگ كشور را بالا ببرد.
چرا در نوشته ها و تصوير هايمان به صلح مي پردازيم ولي هنوز نمي توانيم آنرا براي ديگران به ارمغان بياوريم؟
تا زماني كه قصه به همين منوال باشد نبايد انتظار داشته باشيم ديگران ما را قبول كنند و هنر ما را ارج نهند؛چرا كه ما در درون خود با هم به نزاع مي پردازيم و هر روز مي خواهيم خود را جلوتر از ديگران بدانيم. نوشته ام را با جمله معروف جيم واليس تمام مي كنم.
قبل از آنكه به تغيير دنيا بپردازيم خود را تغيير دهيم.
هفده آذر هشتادو هشت

برچسب‌ها: